کتاب بلندی های بادگیر، داستانی پرشور از عشق شدید و تقریباً شیطانی بین کاترین ارنشاو و هیثکلیف است. پدر کاترین هیثکلیف را به فرزندی پذیرفته است. پس از مرگ آقای ارنشاو، هیثکلیف توسط هیندلی برادر کاترین مورد آزار و اذیت و تحقیر قرار می گیرد و به اشتباه باور می کند که عشق او به کاترین متقابل نیست. او بلندی های بادگیر را ترک می کند و سال ها بعد به عنوان یک مرد ثروتمند و شیک باز می گردد. او به دنبال انتقام وحشتناکی برای بدبختی های قبلی خود است. داستانی پر هرج و مرج و خشونت آمیز است. اما مدیریت کامل یک ساختار پیچیده، توصیف های خاطره انگیز از محیط خشک جلگه ای، و عظمت شاعرانه، ترکیب شده اند تا این رمان منحصر به فرد را به شاهکاری از ادبیات انگلیسی تبدیل کند.