مگی فان ایک، می داند که بهترین مکان برای گریه کردن در جمع کجاست: عرشه بالای اتوبوس، و درست در جلوی اتوبوس. او همچنین میداند که خوردن شیرین بیانِ فوقالعاده شور، و یا شنا کردن در یک حوضچه سرد یخی، مواردی هستند که به شما احساس سرزندگی میدهند. و برای شما مضر نیستند.
اینها چیزهایی است که "وقتی غمگینی به یاد آر".
مگی در سن 27 سالگی بدترین تجربه سلامت روانی زندگی خود را تا کنون داشته است. او به یک رابطه سه ساله پایان داد. او تقریباً اخراج شد (برای بار دوم). او دوستان خود را از دست داد و تصمیمات نادرستی گرفت. او بیش از حد مشروبات الکلی نوشید، و بیش از دوازده بار به بیمارستان رفت. او با سه درمانگر متفاوت ملاقات کرد، و سه تشخیص متفاوت داشت. او به دلیل جراحاتِ ناشی از خودزنی، به دو واحد سوختگی مراجعه کرد. و با آمبولانس تا تیم بحران سلامت اسکورت شد.
کتاب "وقتی غمگینی به یاد آر" درباره ی اضطراب و افسردگی، حملات پنیکِ مگی، پرخوری عصبی نوجوانان و گسستگی است. این کتاب همچنین در مورد یک زن جوان با فشار مضاعف و داشتن ذهنی غیرقابل اعتماد است. کتاب "وقتی غمگینی به یاد آر"، کتابی شجاعانه، زیبا و مهم است. که واقعیتِ واقعی بیماری روانی را آشکار می کند. به این امید که بتواند به دیگران در گذر از آشفتگی هایشان کمک کند.